اسم پسر با م

بدون دیدگاه

اسامی فارسی پسرانه با حرف م

اسم پسر با م

مازیار

ماه ایزدیار، مازدیار، صاحبِ کوه ماز

مانا

(صفت از ماندن) ماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن.

مانی

اندیشمند

ماهان

نام پسر کیخسرو، پسر اردشیر، پسر قباد، نام یکی از شهرهای استان کرمان

ماهیار

یکی از دو وزیر دارا و از قاتلان او، که خود او هم به فرمان اسکندر کشته شد.

مزدک

(تلفظ: mazdak) (= مژدک)، از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی خردمند و آورنده آیین مزدکی؛ از انقلابیون زمان قباد ساسانی که ادعای پیامبری کرد و به دستور انوشیروان او و پیروانش را کشتند.

منوچهر

از نژاد و پشت منوش، منوچهر شاه اساطیری ایران

مَهبد

مهبود

مِهداد

(مِه = مِهتر، بزرگتر + داد = داده) (به مجاز) بزرگزاده

مهرآزاد

نام یکی از اجداد رستم – مرکب از مهر (محبت یا خورشید) + آزاد (رها)

مهرآیین

دارای مهر و محبت و دوستی، دارای مهربانی، دارای آیین و روش دوستی و مهربانی.

مِهراب

دارنده‌ی جلوه‌ی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد.

مِهراد

(مِه = مِهتر، بزرگتر + راد = جوانمرد)، جوانمرد مِهتر و بزرگتر

مَهرام

(مَه + رام) 1- آن که ماه رام اوست؛ 2- (به مجاز) خوشبخت.

مِهران

به معنی دارنده‌ی مهر

مِهربُد

محافظ یا نگهبان مهربانی و محبت؛ (به مجاز) شخصِ مهربان

مِهرتاش

(مِهر = مهربانی، محبت + تاش (ترکی))، روی هم به معنای هم مهر؛ (به مجاز) با محبت و مهربان

مِهرداد

داده‌ی مهر، آفریده شده‌ی مهر؛ نام چهار تن از شاهان اشکانی

مِهرزاد

زاده‌ی مهر

مهرسام

پسر خونگرم و مهربان، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است.

مهرشاد

خورشاد، شادمهر، خورشید هدایت کننده

مِهزاد

بزرگ زاده، شاهزاده

مَهزیار

مازیار

مَهنام

نشان، صورت، نشان و اثرِ ماه، دارای صورت و ظاهر ماه

مِهیاد

(مِه = مِهتر، بزرگتر + یاد)، تداعیگر مِهتری و بزرگی؛ (به مجاز) مِهتر و بزرگتر

مَهیار

ماهیار

میران

(میر = امیر + ان (پسوند نسبت))، منسوب به امیر، امیرانه، شاهانه

میشا

همیشه جوان، همیشه بهار

اسامی عربی
مؤمن

آن که به خدا و پیغمبر ایمان دارد و اصول دینی را رعایت میکند، دیندار، متدین

مؤید

تأیید کننده

ماجد

دارای مجد و بزرگی، بزرگوار

ماشاءالله

(شبه جمله) آنچه خداوند بخواهد، (برگرفته از قرآن کریم)

ماکان

آنچه بوده است.

مالِک

آن که صاحب مِلک یا املاکی است؛ آن که دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد؛ از نامها و صفات خداوند

ماهِد

گسترنده، گستراننده؛ نامی از نامهای باری تعالی.

ماهر

آن که در انجام کار و فن هنری استاد باشد و آن را بخوبی انجام دهد، حاذق، چیره دست

مبارک

دارای آثار یا تأثیرات خوب، دارای برکت و خیر و خوشی، خوش یمن، خجسته، فرخنده

مُبشر

آن که خبر خوش و مژده میدهد، نوید دهنده

مبین

روشنگر، آشکار کننده؛ آشکار، هویدا، روشن، نورانی

متین

دارای پختگی، خردمندی و وقار، دارای متانت؛ استوار، محکم؛ از نامها و صفات خداوند

مجاهد

ویژگی آن که به خاطر وصول به هدفهای غیر شخصی مانند اشاعه‌ی دین و آزادی به جنگ و مبارزه میپردازد؛ (در قدیم) کوشش و جد و جهد کننده.

مجتبی

برگزیده شده، انتخاب شده؛ لقب حسن ابن علی امام دوم شیعیان

مَجدالدین

سبب عزت و بزرگی دین؛ مایه‌ی شوکت و بزرگی دین

مُجیب

جواب دهنده؛ پاسخگو، اجابت کننده، روا کننده حاجت؛ از نامها و صفات خداوند

مَجید

دارای قدر و مرتبه‌ی عالی، گرامی؛ از نامها و صفات خداوند

مُجیر

پناه دهنده، فریادرس؛ از نامها و صفات خداوند

مُحب

محبت ورزنده به کسی یا به چیزی، دوست دارنده، دوستدار

محب الله

دوستدار و دوست دارنده‌ی خدا

محبت

دوست داشتنِ کسی یا چیزی، مهربان بودن نسبت به کسی یا چیزی، مِهر، دوستی

محبوب

آنکه یا آنچه که مورد علاقه و توجه دیگران است، دوست داشتنی، مورد محبت، (در تصوف) خداوند

محتشم

دارای حشمت و شکوه، با حشمت؛ (به مجاز) بزرگ و توانگر و ثروتمند

محجوب

با حجب و حیا و مؤدب؛ در حجاب شده، پوشیده، پنهان

محراب

جایی از مسجد (معمولًا با معماری خاص) در سمت قبله که امام جماعت هنگام نماز خواندن در آنجا میایستد؛ بخشی از یک عبادتگاه که هنگام عبادت در آنجا میایستند یا رو به آن قرار میگیرند؛ (به مجاز) عبادتگاه، قبله؛ در عرفان هر مطلوب و مقصودی که دل متوجه بدان باشد آن را محراب گویند.

محسن

نیکوکار، احسان کننده؛ 2- از نامها و صفات خداوند

محمّد

ستوده، بسیار تحسین شده؛ آنکه خصال پسندیده‌اش بسیار است؛ نام پیامبر اسلام حضرت محمّد(ص)

مقصود

آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مقصد

مُکَرم

گرامی و عزیز کرده، عزیز و محترم

ممتاز

دارای امتیاز، برتر، برجسته؛ عالی، خوب، مرغوب؛ مشخص، جدا، متمایز

مَنال

مال، دارایی، مِلک، ثروت

مُنتَظِر

آن که در حال صبر کردن برای آمدن کسی یا انجام یافتن کاری یا روی دادنِ اتفاقی است، چشم به راه

منصور

یاری داده شده، پیروز شده، پیروز و موفق

مُنعم

دارای مال و نعمت بسیار، ثروتمند، توانگر؛ آن که به دیگران احسان می کند، بسیار بخشنده

مُنیب

بازگشت کننده به سوی حق

موحد

آن که به یگانگی خداوند ایمان دارد، یکتا پرست

موعود

وعده داده شده یا از پیش تعیین شده

مُهاجر

آن که برای اقامت دائم از وطن خود به جای دیگری سفر میکند.

مهدی

هدایت شده؛ نام قائم منتظَر(ع)

مُهنّد

ساخته شده در هندوستان به ویژه نوعی شمشیر، هندوانی، شمشیر هندی

میثاق

پیمان و عهد

میثم

پای و سپل شتر که محکم به زمین کوبیده شود؛ نام یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع).

میعاد

محل قرار ملاقات، وعده‌گاه؛ زمان قرار ملاقات، زمان وعده

میلاد

زمان تولد؛ تولد؛ از پهلوانان ایران باستان

اسامی اوستایی – پهلوی
مارتیا

آدمی، انسان

میثم

میثم از ریشه واژه اوستایی مَئیثن به معنای ماندن است و میثم یعنی آنکه می‌ماند، در فارسی میثم یعنی دونده‌ای که ردّ پایش به روشنی بر زمین بماند، کسی که با استواری گام بر می‌دارد.

اسامی کردی
ماردین

نام یکی از شهرهای کردستان ترکیه است که در دامنه‌ی جنوبی قراجه داغ واقع است.

ماهور

تابناک

اسامی عبری
مِهراس

نام پدر الیاس پیغمبر(ع)

میکائیل

مقرب، نام فرشته‌ی روزی‌ها

موسی

به معنی از آب کشیده؛ موسی ابن عمران(ع) پیغمبر معروف بنی اسرائیل

اسامی سنسکریت
مهراج

مهاراجه، عنوان هر یک از افراد طبقه‌ای ممتاز در هند، شاه، امیر

اسامی عربی – فارسی
مَهدیار

(مَهد = (به مجاز) سرزمین، کشور، میهن + یار (پسوند محافظ و مسئول))، محافظ و نگهبانِ سرزمین و میهن

مهدی یار

(عربی – فارسی) یاور مهدی؛ (به مجاز) دوستدار و محب مهدی منتظر قائم آل محمّد(ع)

اسامی یونانی
مانیا

(پسرانه و دخترانه) (در پارسی باستان) خانه، سرای، (در پهلوی) برابر با واژه ی مان به معنی خانه و مسکن، معرب از یونانی، دیوانگی، جنون

منبع:اسم پسر با م

اسم پسر با م

اسامی پسرانه کردی

فهرست کامل اسم پسر کردی
ئاراز
معنی: آراز، اَرَس

ئارتین
معنی: شعله و گرمای آتش

ئارمین
معنی: منسوب به آرام، پسر کیقباد

ئازا
معنی: دلاور، همریشه با آزاد

ئاسو
معنی: آسو، افق

ئاکام
معنی: عاقبت، سرانجام

ئاکو
معنی: قلهٔ کوه

ئاگرین
معنی: آتشین، نام یک کوهستان

ئالان
معنی: بلند، با حرمت، سخن دلنشین (نام کوهستانی در کردستان)

ئاوات
معنی: امید

ئەردەلان
معنی: اردلان

ئەردەوان
معنی: اردوان

ئەژدەر
معنی: اژدر

ئەگید
معنی: دلاور، اصل این واژه ترکی است

ئەلەند
معنی: تیغ آفتاب، نخستین پرتو بامدادی خورشید

ئەویندار
معنی: عاشق

اَردلان
معنی: جای و مکان مقدس؛ نام طایفهای از ایلات کرد ایران.

اربیل
معنی: بسیار خوب

افشار
معنی: معاون و شریک، (در موسیقی ایرانی گوشه‌ای در دستگاه شور (آوازِ افشاری)، نام ناحیه‌ای در کردستان

آدان
معنی: مفید سودمند

آران
معنی: دارای طبیعت گرم، همچنین اسم شهری قدیمی که قباد آن را بنا کرد.

آرتین
معنی: حرارت آتش،گرمای آتش

آرژین
معنی: آتش زندگی،گرمای زندگی

آرشین
معنی: دوست داشتنی

آرنا
معنی: آریایی نژاد

آری
معنی: آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، اسم یکی از طوایف چادر نشین مازندران

آریتما
معنی: نام یکی از سران ماد

آریز
معنی: نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج نام ایرانی

آرین
معنی: مرد آریایی – آریایی نژاد، از نسل آریایی

آریوان
معنی: آری به معنی آتشه، وان نام شهری در ترکیه

آزا
معنی: آزا اسم کردی به معنی سالم بودن و سرحال و قبراق است؛ هم چنین آزا نام پادشاه مانایی بوده است.

آسو
معنی: افق

آکار
معنی: خلق و خو، اخلاق

آکام
معنی: سرانجام،نتیجه کار

آکو
معنی: قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر

آگا
معنی: آگاه، مطلع،با خبر

آمانج
معنی: هدف، مقصد

آمیار
معنی: همکار، یاور

آنیموس
معنی: بی نیاز، بخش ناهشیار یا خودِ درونیِ راستینِ هر فرد

آوات
معنی: امید و آرزو

آویر
معنی: آتش

آهیر
معنی: آتش

بَهرام
معنی: پیروزگر، (در نجوم) مریخ، (در گاه شماری) روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران، در فرهنگ ایران قدیم فرشته‌ای موکل بر مسافران و روز بهرام است، (در اعلام) نام چند تن از شاهان ساسانی.

بُرزان
معنی: (بُرز = شکوه و جلال، عظمت، دارای قدرت، نیرومند و با شکوه، فراز + ان (پسوند نسبت))، منسوب به شکوه و جلال و عظمت؛ به معنای جایگاه بلند « بَرزان»، قدرتمند، نیرومند

بارِزان
معنی: بارِز، نامِ قوم بارز یا بارزان یا بارجان، تاریخ این قوم به پیش از اسلام میرسد و نام آن از دوره‌ی ساسانیان در متون ضبط شده است.

بارمان
معنی: شخص محترم و لایقِ دارای روح بزرگ؛ از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی

باشوان
معنی: نام کوهی در بانه، آشیانه

باشور
معنی: به معنی جنوب

باشوک
معنی: نوعی پرنده شکاری

باگرو
معنی: تندباد

باهوز
معنی: گردباد

برزام
معنی: نام جد مانی

برزآفرین
معنی: تشویق بزرگ

برزفر
معنی: دارای قامتی با شکوه، بلند پرواز، از سرداران کرد دوره ‏هخامنشی

بروا
معنی: ایمان

بروسک
معنی: جرقه

بریار
معنی: عهد و پیمان

بلیسه
معنی: شعله، اخگر

بلیمەت
معنی: دلاور

بوبان
معنی: به‌سوی بالا

بوتان
معنی: لهجه‌ای در زبان کردی

بوران
معنی: بوران

بوژان
معنی: نمو کردن، شکوفا شدن، به خود بالیدن

به‌نوش
معنی: گوارا، بهترین نوش دارو

بیکس
معنی: تنها و بدون حامی

بەتین
معنی: آتشین

بەرزان
معنی: بلندپایه

بەرهەم
معنی: ثمرە

بەلین
معنی: پیمان

بەهیز
معنی: نیرومند

پارسیا
معنی: اهالی پارس

پشتیوان
معنی: پشتیبان

پشکو
معنی: شکوفە

پەژار
معنی: افسردەدل

پەشیو
معنی: هراسان و افسردەدل «همریشه با پژمان»

تَوار
معنی: پرنده

جوانرو
معنی: زیبا رو

چاوه
معنی: عزیز

چیا
معنی: کوهستان، کوه

چیاکو
معنی: کوه کوچک

خاوین
معنی: پاک سرشت

خوشناو
معنی: نامدار،نیک نام

دادیار
معنی: حامی قانون، مجری عدالت

داژیار
معنی: روزی ،قدرت

دالاهو
معنی: برگرفته از کوهی در کرمانشاه

دانیار
معنی: بخشندە

داوین
معنی: دامنه کوه

دیار
معنی: دیار، پیدا

دیاکو
معنی: بنیانگذار ایران و اولین پادشاه مادها که شهر هگمتانه (همدان) را بنا نهاد و آنرا پایتخت ایران کرد- مشهور است که در عدالت بسیار دقیق بود.

دیلمان
معنی: برگرفته از سرزمینی که مابین گیلان و مازندران قرار دارد.

دیمەن
معنی: چشم‌انداز

دەرسیم
معنی: برگرفته از منطقه درسیم در ترکیه

راژان
معنی: خوابیدن، جنبیدن گهواره، روستایی در بخش سلوانا، شهرستان ارومیه

راژور
معنی: جایی بالا،حاکم

راشین
معنی: (تلفظ: rāšin) سر سبز و خرم و با طراوت، به علاوه راشین در برخی منابع راه آبی یا جویباری که از سبزه زار می‌گذرد.

رامان
معنی: در شگفت

رامیار
معنی: اهل سیاست، سیاستمدار

راویژ
معنی: تدبیر

رزگار
معنی: رستگار، آزاد

روژبین
معنی: بیننده‌ی روز، راهنما و هدایت کننده به روز و روشنایی

روژمان
معنی: روشن مانند روز، کسی که دارای فکر باز و اندیشه روشن است.

روژند
معنی: نور خورشید

روژهات
معنی: روزها

روژهلات
معنی: شرق

روژیار
معنی: آفتاب،زمانه

ریباز
معنی: راه و شیوه

ریبوار
معنی: رهگذر

ریبین
معنی: رهشناس، دورنگر، راهبین، دوراندیش، آینده نگر

ریزان
معنی: وارد، ماهر

ریکەوت
معنی: کردی

ریناس
معنی: رهشناس

ریوان
معنی: رهگذر

زاگروس
معنی: زاگرس اصل این واژه یونانی است.

زال
معنی: حکمران، چیره

زانا
معنی: دانا

زانکو
معنی: دانشگاه

زانیار
معنی: یار دانا و دانشمند

زریان
معنی: نام یک نوع باد، تندر، طوفان

زمناکو
معنی: نام کوهستانی در کردستان

زوراب
معنی: کردی

زوران
معنی: تلاش، کشتی

زیلان
معنی: نام گیاهی است یکساله و معطر و دارای کرکهای غده‌دار و چسبناک از تیرهی اسفناج

ژابیز
معنی: نام گیاهی و دارویی گیاهی که به بومادران (بوی مادران) معروف است، اشک آتش

ژاکان
معنی: پژمرده ، اسم نیست مصدر فعل است

ژان
معنی: نام روستایی در نزدیکی سنندج

ژاوەرو
معنی: ژاورود

ژوان
معنی: میعادگاه عاشق و معشوق

ژیار
معنی: شهرنشینی، تمدن؛ زندگی شهروندان

ژیان
معنی: خشمناک و غضبناک؛ بیباک و شجاع

ژیر
معنی: هوشمند، همریشه با واژه «زیرک»

ژیکان
معنی: قطره ی باران

ژیلوان
معنی: کوهنورد

ژیلەمو
معنی: اخگر

ژیوار
معنی: زندگی

ژیوان
معنی: نگهبان زندگی

ژیهات
معنی: کاردان، ماهر، شایسته، لایق

سَیوان
معنی: هاله، اطراف ماه، سایبان، چادر

سارو
معنی: طوطی

ساکار
معنی: پاک و ساده

ساکو
معنی: کوه بدون گیاه؛ ساده و بی آلایش؛ یکسان و یکنواخت

سامران
معنی: نامی محلی، بلند و سر فراز

سانیار
معنی: حامی و پشتیبان ، نام یکی از قبایل کرد

سایمان
معنی: مانند سایه

سردشت
معنی: به مکانی رویایی گفته میشود همانند بهشت سرسبز،نام شهری کردنشین در آذربایجان غربی

سوران
معنی: نام نوعی لهجه ی مادری کردی سورانی – کرد سوران

سه یوان
معنی: کوهی در ایلام

سیامند
معنی: نام کوهی است.

سیپان
معنی: بلندی مانع باد، نام دوکوه در کردستان

سیروان
معنی: نام رودی در منطقه هورامان تخت کردستان

سیوان
معنی: ماه

سەردار
معنی: سردار

سەرکەوت
معنی: پیروز

شارو
معنی: بازمانده یا پنهان

شالیار
معنی: همدم شاه

شاهو
معنی: نام کوه

شمِال
معنی: طوفان

شوان
معنی: (تلفظ: šo (a) vān) شبان، چوپان، نگهبان گله

کاردوخ
معنی: نامی برای قوم کرد

کاویار
معنی: مراد،آرزو

کژوان
معنی: کوهنورد

گایار
معنی: یار بزرگ یار قدرتمند

لاهور
معنی: یکتا

ماردین
معنی: نام منطقه ای کرد نشین در ترکیه

ماژان
معنی: بزرگان، همچنین مکانی در شهرستان بیرجند

ماهور
معنی: تابناک

نیوان
معنی: مرد دلیر، شجاع، پهلوان

نیهاد
معنی: نهاد، سرشت، طبیعت، بنیاد، ضمیر دل،اساس، مقام و جایگاه، قاعده

واتیار
معنی: سخنگو

وادیار
معنی: اینطور که پیداست، ظاهر امر

وارش
معنی: بارش، باریدن باران

وارو
معنی: رهگذر

وانیار
معنی: باسواد

وفران
معنی: در زبان کوردی ایلامی به معنای برف

ویس
معنی: نام دختر قارن و شهرو در داستان ویس و رامین که در ایران قبل از اسلام رواج داشته و طبق قرائن در عهد اشکانیان پرداخته شده است؛ این داستان تا قرن پنجم هجری به زبان پهلوی وجود داشته است. عشیره یکرنگ

هاوار
معنی: فریاد

هاوراز
معنی: همراز

هاوری
معنی: همراه

هایکا
معنی: آرام، مرموز، از اسطوره‌های کردستان

هژار
معنی: بینوا، فقیر، تنگ دست

هژیان
معنی: ارزنده، شایان ارزش

هستیار
معنی: احساس کننده، ادیب

هفال
معنی: رفیق

هلکو
معنی: کوه کوچک، تپه

هلکوت
معنی: فرصت، وقت

هلمت
معنی: حمله، هجوم

هلموت
معنی: کنایه از کوهی که صعود به آن دشوار است.

هوار
معنی: قشلاق، خیمه سلطان در قشلاق

هوال
معنی: خبر، رفیق

هوتخش
معنی: صنعت گر

هوراز
معنی: دوست صمیمی

هورام
معنی: زیبا رو، خوش رام ، خنده رو ، ﻣﺮدﻡ ﻣﻨﻄﻖهاوراﻣﺎﻥ ، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻃﻠﻮﻉ آﻓﺘﺎﺏ

هورامان
معنی: منطقه‌ایی در کردستان

هوران
معنی: مرغزار کوچک در کوهستان

هوزان
معنی: آوازەخوان

هوگر
معنی: انس گرفتن، عادت کردن

هولان
معنی: چوگان بازی

هیدی
معنی: آرام، آهسته، بردبار

هیرا
معنی: فراخ، وسیع

هیرش
معنی: فشار، هجوم

هیرش
معنی: یورش، هجوم و حمله

هیرو
معنی: نام گلی به زبان کردی (گل ختمی)

هیژا
معنی: گرامی، شایسته، گران بها، بزرگوار

هیمن
معنی: آرام، موقر، شکیبا

هیوا
معنی: امید

هەردی
معنی: آمدن

هەژار
معنی: ندار و فقیر

هەلکەوت
معنی: فراز-رونده، چیره

هلگورد
معنی: بهترین جلودار

هەلو
معنی: آله، عقاب

هەندرین
معنی: نام کوهستانی در کردستان

هەوراز
معنی: فراز و نشیب

هەورام
معنی: برگرفته از اورامانی، نام مردمی از سرزمین دیلمان که به غرب ایران مهاجرت نمودەاند.

یَل کورد
معنی: پهلوان کرد

یَلکاک
معنی: برادر پهلوان

منبع:فهرست کامل اسم پسر کردی

فهرست کامل اسم پسر کردی