صلوات خاصه امام رضا

بدون دیدگاه

صلوات خاصه امام رضا

صلوات خاصه امام رضا

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏

بارالها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه

وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ

و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید

صَلاَهً کَثِیرَهً تَامَّهً زَاکِیَهً مُتَوَاصِلَهً مُتَوَاتِرَهً مُتَرَادِفَهً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏

درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى.

منبع:صلوات خاصه امام رضا

صلوات خاصه امام رضا

اسم مادر امام رضا

بدون دیدگاه

اسم مادر امام رضا

مادر امام رضا(ع) کیست؟

به گزارش سرویس زنان جهان؛ نجمه، مادر بزرگوار امام رضا علیه السلام از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود. در کتابهاى تاریخى ، از وى با نامهاى ( تکتم ،سُکَن، خیزران، صقره، اروى ، ام البنین و طاهره ) نیز یاد شده است. نجمه خاتون از اهالی نوبه بود سرزمینی که مورخان معتقدند در جنوب مصر بوده است

تکتم در نیمه قرن دوّم هجرى ( که امام کاظم علیه السلام حدود بیست سال داشت ) به عنوان برده به مدینه آورده شده و به بیت امام صادق (ع) انتقال یافته است. وی پس از ورود به خانه موسى بن جعفر علیه السلام، نجمه نامیده شد.

در مناسبتهاى گوناگون، به ایشان القاب متفاوتی داده شد مثلاً لقب سُکَن به مناسبت وقار آن مخدَره، لقب صقره به جهت تیزبینى و همت والاى آن بانو، القاب ام البنین ، طاهره و… بوده است.

روزى حمیده همسر بزرگوار امام صادق (ع ) در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص )را دید که به او فرمودند:اى حمیده ! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور. زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد. به همین دلیل، همسربزرگوار امام صادق (ع )، او را که کنیزى از اهل کتاب و از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.

مادر امام رضا علیه السلام از لحـاظ عـقـل و دیـن ، مـقـام و مـوقـعـیـت بـلنـدى داشـت و از زنـان فـاضـل عـصـر خـود به شمار می رفت .وی در خانه امام صادق (ع )، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست .

ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگینى نمى کرد و چون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندکرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد.

پس از تولد امام هشتم (ع )، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک ، ارزشى فراتر یافت .

امـام رضـا (ع) در یازدهم ذیقعده سال 148 هـ ق در مدینه منوره متولد شد وی در زمـان تـولد، از لحـاظ جـسـمـى ، قـوى و درشت بود و شیر بسیار مى نوشید. روزى مادرش با اینکه علاقه وافری به فرزندش داشت، گفت : «یـک دایه براى کمک من بیاورید تا مرا در شیردادن به فرزند همراهى کند. به او گفتند: مگر شـیـر تـو کـافـى نـیـسـت . فـرمـود: دروغ نـمـى تـوان گـفـت ، به خدا قسم شیرم کم نیست ولى قـبـل از تـولد فـرزنـدم ، عـبـاداتـى را انـجـام مـى دادم و نـوافـل و دعـاهـایـى مـى خـوانـدم ولى الان از عـبـادت و نـمـاز و دعـایـم کـاسـتـه شـده اسـت»

ایـن جـریـان ، به خوبى نشان دهنده شدت علاقه او به عبادت و راز و نیاز باخداى یکتاست . او آن چنان عاشق عبادت بود که نمى خواست شیردادن به فرزندى چون امام رضا علیه السلام ، مانع راز و نیاز او باشد.

در فضیلت این بانوى عالى مقام همین کافى است که مادر هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت است .

خودش نقل کرده است که وقتى فرزندم رضا (ع) متولد شد، همسرم موسى بن جعفر (ع) وارد شد و او را در آغـوش گرفت سپس در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و با آب فرات کام او را برداشت و بعد قنداقه را به من سپرد، و گفت :«اى نـجـمـه ! کـرامـت پروردگارت بر تو مبارک باد، او را بگیر که او (بقیه اللّه) در روى زمین است . »

منبع:اسم مادر امام رضا

اسم مادر امام رضا

زندیگنامه امام رضا

بدون دیدگاه

زندیگنامه امام رضا

مقدمه:

امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان “رضا” به معنای “خشنودی” می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: “خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند.”

یکی از القاب مشهور حضرت “عالم آل محمد” است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش “جنبه علمی امام” آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان “نجمه” نام داشت.

تولد امام:

حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: “هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر “لااله‌الاالله” را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت.”(2)

نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)

زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

امام رضا در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: “همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند.”

امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: “آیا می‌دانید من کیستم؟” گفتم: “تو آقا و بزرگ ما هستی.” فرمود: “نام و لقب من را بگویید.” گفتم: “شما موسی بن جعفر بن محمد هستید.” فرمود: “این که با من است کیست؟” گفتم: “علی بن موسی بن جعفر.” فرمود: “پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد.”»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که “عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد.”

اوضاع سیاسی:

مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

1- پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می‌کردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستند و این، بر اثر ستم‌ها و نارواییها و انواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند، زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

سفر به سوی خراسان:

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

حدیث سلسله الذهب:

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: “ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد.” امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: “کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود.” سپس امام فرمودند: “اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم.”

این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

ولایت عهدی:

باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: “همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم.” پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: “تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم.” حضرت فرمودند: “اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی.” مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ “هرگز قبول نخواهم کرد.” وقتی مأمون مأیوس شد گفت: “پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید.” این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: “از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد.” اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: “اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم.” مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: “خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی.”

جنبه علمی امام:

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

“برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: “دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام می‌باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید.” صبح روز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: “آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود.” او گفت: “بلی فدایت شوم.” امام فرمودند: “وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.” سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: “دوست دارم با ایشان مناظره کنید.” حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: “اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند.” عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، می‌گوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی‌شد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی می‌آوردند و مسائل دینی خود را از امام می‌پرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ می‌گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می‌فرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: “آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است.”»

اخلاق و منش امام:

خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.

یکی از یاران امام می‌گوید: “هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شبها کم می‌خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی‌کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد.”(5) یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: “فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: “ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم.”(7)

شخصی به امام عرض کرد: “به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد.” امام فرمودند:” تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت.”(8)

مردی از اهالی بلخ می‌گوید: “در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: “فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند.” امام فرمود: “ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است.”(9)

یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: “اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: “به غذا خوردن مشغولند.” و آن گرامی می‌فرمود: “بگذارید غذایشان تمام شود.”»(10)

یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: “من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجی راه را تمام کرده‌ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‌ام.” امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: “این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی.”

آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: “چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟” فرمود: “تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم.”(11)

امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی‌کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می‌داشتند.

یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می‌گوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه‌ای دید و پرسید: “این کیست؟” عرض کردند: “به ما کمک می‌کند و به او دستمزدی خواهیم داد.” امام فرمود: “مزدش را تعیین کرده‌اید؟” گفتند: “نه هر چه بدهیم می‌پذیرد.” امام برآشفت و به من فرمود: “من بارها به اینها گفته‌ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می‌دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می‌کند مزدش را کم داده‌ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده‌ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ می‌فهمد که بیشتر پرداخته‌ای و سپاسگزار خواهد بود.”»(12)

خادم حضرت می‌گوید: «روزی خدمتکاران میوه‌ای می‌خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: “سبحان الله اگر شما از آن بی‌نیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید.”»

مختصری از کلمات حکمت‌آمیز امام:

امام فرمودند: “دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است.”

امام فرمودند: “علم و دانش همانند گنجی می‌ماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر می‌باشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده.”

امام فرمودند: “مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است.”

امام فرمودند: “چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است.”

امام فرمودند: “نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است.”

شهادت امام:

در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخن‌های دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخن‌هایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.

تدفین امام:

به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.

منبع:زندیگنامه امام رضا

زندیگنامه امام رضا

اشعار امام رضا

حبیب باقرزاده

آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود

در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد
یافاطمه یافاطمه ذکر لبش بود

دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود

او در میان حجره‌ای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود

او دست و پا می‌زد ولی با کام عطشان
گویا که دیگر لحظه‌های آخرش بود

اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود
یاد غریبی‌های جد بی سرش بود

مردم گریز کربلایم اینچنین است
آمد جواد و لحظه آخر برش بود

اما به دشت کربلا جور دگر شد
اربابمان بالای نعش اکبرش بود

باید جوانان بنی هاشم بیایند
تا این بدن را بر در خیمه رسانند

*******************************

داود رحیمی

پرچم مشکی عزای حسین
هدیه ای از سوی خراسان است
قطرات طلایی اشک از
برکات حریم سلطان است

خود آقا محرم هر سال
خانه اش تکیه ی عزا می شد
سر در خانه اش علم می بست
روضه ی کربلا به پا می شد

پرچم یاحسین بر می داشت
بوسه میزد به چشم می مالید
گریه می کرد و روضه ای می خواند
بعد هر پرچمی که می کوبید

یک طرف پرچم ابالفضل و
یک طرف یاحسین را میزد
مثل هر روضه خوانی اول کار
صاحب روضه را صدا می زد

بغض می کرد و با غضب می گفت:
کار دست شما نمی ماند
کاش باشم دمی که مهدی من
رجز انتقام می خواند

باصدایی گرفته و لرزان
وارد روضه ی گلو می شد
ازگلو حرف می زد و خنجر
از بدن ها که زیر و رو می شد

از بدن های بی سر و از نعل
از سری که ز نیزه می افتاد
روضه می خواند از خرابه ی شام
از غم زینب و غم سجاد

ماجرای اسارت زینب
گرد ماتم به روضه می پاشید
خود غریب است و خوب می فهمید
عمه اش در خرابه ها چه کشید

*******************************

وحید قاسمی
شهادت-خروج از مدینه

آسمان مدینه در سینه
کوهی از بغض و ناله ها دارد

چون شنیده امام آینه ها
قصد ترک مدینه را دارد

کوچه های مدینه می دیدند
لحظه ی تلخِ رفتنِ او را

صحنه ی التماس کاسه ی آب
لرزش دست حضرت زهرا

به زنان قبیله اش فرمود:
مرهمی بهر زخم هجران نیست

من به این شهر بر نمی گردم
احتیاجی به آب و قرآن نیست!

توشه راهم به روح پیغمبر
صلوات و سلام هدیه کنید

چند روزی برای غربت من
ای زنان مدینه گریه کنید

بین ایتام با رعایت عدل
همه ی ثروتم شود قسمت

خانه ی ساده و محقر من
تا ابد وقف روضه و هئیت

طبق معمول هرشب جمعه
مجلس روضه باز پابرجاست

همه شرکت کنید ای مردم
بانی روضه مادرم زهراست

خوب بر آخرین وصیت من
گوش جان؛ ای قبیله بسپارید

بر مزار غریب اجدادم
در بقیع شمع و لاله بگذارید

این سفارش همیشه اشکم را
می برد در خروش و جز و مد

بر سر قبر مادر عباس
حرف مشک و عطش نباید زد!

*******************************

قاسم صرافان

لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را
قرار است امشب جوادم بیاید

قرار است امشب شود طوس، مشهد
شود قبله‌گاه غریبان مزارم
اگر چه غریبی شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم

به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو این نفس‌های آخر هم اشکم
روان است از بیت کرب و بلایش

از آن زهر بی‌رحم پیچیده‌ام من
به خود مثل زهرای پشت در از درد
شفا بخش هر دردم از بس که خواندم
در آن لحظه‌ها روضه‌ی مادر از درد

بلا نیست جز عافیت عاشقان را
تسلای دردم نگاه طبیب است
من آن ناخدایم که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم رضای حبیب است

شرابش کنم بس که مست خدایم
اگر زهر در این انار است و انگور
کند هر که هر جا هوای ضریحم
دلش را در آغوش می‌گیرم از دور

شدم آسمان، پر کشد تا کبوتر
شدم دشت، تا آهو آزاد باشد
شدم آب، تا غصه‌ها را بشویم
میان حرم زائرم شاد باشد

اباصلت آبی بزن کوچه‌ها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش

اشعارشهادت امام رضا ع

*******************************

محمد فردوسی

ابری سیاه، چشم ترش را گرفته بود
زهری توان مختصرش را گرفته بود

معلوم بود از وَجَناتش که رفتنی است
یعنی که رُخصت سفرش را گرفته بود

از بس شبیه مادرش افتاد بر زمین
در انتهای کوچه سرش را گرفته بود

تا رو به روی حجره خمیده خمیده رفت
از درد بی امان، کمرش را گرفته بود

چشم انتظار دیدن روی جواد بود
خیلی بهانه ی پسرش را گرفته بود

بر روی خاک بود که پیچید بر خودش
آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود

افتاد یاد جدّ غریبی که خواهرش …
… در بین قتلگه خبرش را گرفته بود

دیگر توان دیدن اهل حرم نداشت
از بس که نیزه دور و برش را گرفته بود

وقتی که شمر آمد و کارش تمام شد
خلخال دختری نظرش را گرفته بود

*******************************

غلامرضا سازگار

کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا
شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا

در صف محشر خدا مشتری اشک اوست
هر که در اینجا کند گریه برای رضا

کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟
چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟

بر سر دستش برند هدیه برای خدا
ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا

زهر جفا ریخت ریخت، شعله به کانون دل
خونِ جگر بود بود، قوت و غذای رضا

نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند
حیف که خاموش شد صوت دعای رضا

یاد کند گر دَمی ز آن جگرِ چاک چاک
خون جگر جوشد از خشت طلای رضا

از در باب الجواد می شنوم دم به دم
یا ابتای پسر، وا ولدای رضا

بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم
باز دلم در وطن کرده هوای رضا

گر برود در جنان یا برود در جحیم
بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا

*******************************

اشعارشهادت امام رضا ع

حسن لطفی

ناله ای بر لبم از فرط تقلا مانده
سوختم از عطش و چشم به دریا مانده

باز دلتنگ جوادم که در این شهر غریب
به دلم حسرت یک گفتن بابا مانده

دست و پا می زنم امّا جگرم می سوزد
به لب سوخته ام روضه ی زهرا مانده

جان به لب می شوم و کرب و بلا می بینم
که لب کودکی از فرط عطش وا مانده

مادرش چشم به راه است که آبش بدهند
وای از حرمله آن جا به تماشا مانده

شعله ور می شوم از زهر و حرم می بینم
که در آتش دو سه تا دختر نو پا مانده

دختری می دود و دامن او می سوزد
ردّ یک پنجه ولی بر رخ او جا مانده

این طرف غارت و سیلی نگاه بی شرم
آن طرف بر نوک نیزه سر سقّا مانده

منبع: اشعار امام رضا

اشعار امام رضا

شرایط خادم شدن در حرم امام رضا(ع)

خادم حرم حضرت علی بن موسی الرضا(ع):

خادمان حرم امام رضا(ع) به طور کلی به 3 قسمت تقسیم می شود:

1- رسمی

2- افتخاری

3- تشرفی

و این عناوین در تمامی امور خدامی ، فراشی ، دربانی ، کفشداری و حفاظ وجود دارد.

* خدمت رسمی معمول به صورت موروثی می باشد به این معنی که پس از فوت خادم رسمی حضرت رضا(ع) فرزند مذکر ارشد وی در صورت احراز شرایط و صلاحیت های لازم و پس از بررسی ها متداول گزینش به خدمت فراخوانده خواهد شد.

* خادمان افتخاری و تشرفی نیز پس از تنظیم درخواست و تحویل آن به اداره مرکزی آستان قدس رضوی واقع در (مشهد – چهارراه شهداء – قسمت دبیرخانه) جهت نیاز و اولویت و دارابودن شرایط و شایستگی های لازم و پس از گذراندن مراحل تحقیق، گزینش و به افتخار خدمتگزاری بارگاه رضوی نایل می گردند. با توجه به اینکه خدمت در این دستگاه مقدس آرزوی هر مسلمان و دوستدار خاندان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) می باشد سالانه تقاضاهای بسیار زیادی از هموطنان گرامی به خصوص مجاوران بارگاه ملکوتی حضرتش تقاضای حکم خدمت دارند لذا با عنایت به تعداد محدود خادم و تقاضای فوق العاده مشتاقان روشن است که نمی توان با تمامی خواسته ها جواب مثبت داد ونهایت تعداد کمی از این آرزومندان توفیق خدمت می یابند.

شرایط خادم امام رضا شدن

منبع: شرایط خادم شدن در حرم امام رضا(ع)

شرایط خادم شدن در حرم امام رضا(ع)

کنیه امام رضا

بدون دیدگاه

القاب مشهور امام رضا(ع) ازکجا آمده اند؟

دربین امامان معصوم ما، هیچ کدام به اندازه امام علی (ع) اسامی ولقب های متعدد ومتنوع ندارد. بعد از ایشان اما رتبه دوم برای امام رضا(ع) است که شاید به علت ماجرای ولایتعهدی وشاید به خاطر حضور دربین ایرانیان ، صاحب القاب و عناوین متعدد است، از آن حضرت علاوه بر القابی که به همه ائمه معصومین (ع) گفته می شود (مثل ابن رسول الله؛ حجت الله ، امین الله و… خود امام) صاحب حداقل 50 لقب اختصاصی هستند.

هر کدام از این عناوین والقاب ، داستان و تاریخچه جداگانه ای دارند وبه یک وجهه از وجهه های حضرت اشاره می کنند. ما اینجا هشت لقب معروف تر از القاب امام هشتم را آورده ایم و در باره آنها حرف زده ایم. این هم خودش یک جور زیارت از راه دور است دیگر.

ابالحسن
دربین عرب رسم است که اگر بخواهندکسی را با احترام صدا بزنند، اسم او را صدا نمی زنند وبه جایش از کنیه او استفاده می کنند کنیه، لقبی است که با «اب» یا «ام» شروع می شود؛ یعنی پدر فلانی ویا مادر فلانی. معمولاً کنیه هر کسی را با استفاده از اسم فرزند بزرگ تر یا مشهورتر فرد می سازند؛ ولی گاهی هم هست که قبل از به دنیا آمدن فرزند می خواهند به یک نفر احترام بگذارند واورا با کنیه صدا بزنند درباره امام رضا(ع) هم همین اتفاق افتاده است . با اینکه امام (ره) خیلی دیر صاحب پسر شدند (امام محمد تقی یا جواد (ع)) اما به امام ازهمان جوانی کنیه داده بودند. از آنجا هم که آن حضرت سومین فرد از آل علی (ع) بود که اسم علی داشت (بعد از امام اول وچهارم)، کنیه جدشان – یعنی امام علی (ع) – را به ایشان دادند و آن حضرت را «ابوالحسن» صدا می زند. این کنیه را ظاهراً امام موسی کاظم(ع) برای حضرت انتخاب کردند. معمولاً درکتب شیعه از آن حضرت به عنوان ابوالحسن ثانی یاد می شود. ابوالحسن خالی یا باقید اول که امام علی (ع) هستند وابوالحسن ثالث، امام دهم حضرت علی بن محمد امام هادی (ع) هستند.

ثامن، ثامن الائمه یا ثامن الحجج
از آنجا که درزمان امام موسی کاظم(ع) ، انحرافی درمسیر تشیع صورت گرفت وگروهی برادر بزرگ تر آن امام – یعنی اسماعیل پسر امام صادق (ع) را امام هفتم خواندند، پس از آغاز امامت امام رضا(ع) درسال 183 قمری، پیروان ایشان تاکید فراوانی بر لقب «ثامن» یا هشتم داشتند تا آن اشتباه دیگر تکرار نشود .از نکات جالب تاریخ اینکه امام هشتم شیعیان، معاصر مامون عباسی بود که هشتمین خلیفه عباسی به حساب می آید.

رئوف
این لقبی است که بعد از شهادت امام به آن حضرت داده شده ودلیلش شهرت ایشان به برآورده کردن حوائج زائران است. اولین بار در«عیون اخبار الرضا» نوشته شیخ صدوق (متوفای 381ق) این لقب آمده وبعد از آن توسط دیگران استفاده شده است.

رضا
معروف ترین لقب امام هشتم رضاست. اما جالب است بدانید که این لقب را دشمن امام(ع) یعنی مامون به آن حضرت داده بود. چنان که طبری و دیگران می نویسند، بعد از ولایتعهدی امام (ع) مامون دستور دادبه نام آن حضرت سکه بزنند. روی این سکه ها که الان درموزه آستان قدس است. نوشته شده:

«الامیر الرضا ولیعهد المسلمین علی بن موسی»
مامون، لقب رضا را از شعار «الرضا من آل محمد» گرفته بود که اشعاری است که اولین بارمختار درقیامش که به خونخواهی امام حسین (ع) بود، در کوفه از آن استفاده می کرد(سال 76ق) این شعار یعنی «ما فقط به حکومت کسی از آل محمد راضی هستیم.» این شعار را بعدها داعیان عباسی (کسانی که برای قیام به نفع بنی عباس وعلیه بنی امیه دعوت می کردند، مثل ابومسلم خراسانی) هم به کار بردند وحالا مامون می خواست وانمود بکند که اوست که این شعار و آرزوی قدیمی را تحقق بخشیده است.

البته سیاسی بودن اقدام مامون، از همان زمان هم برملا شده بود. ومثلاً دعبل خزاعی- شاعری که معاصر امام (ع) و مامون بوده (متوفای 246ق)- درشعری سروده است:

«ایا عجبا منهم یسمونک الرضا/ وتلقاک منهم کلحه وغضون»
یعنی در تعجبم ازآنها که شما را «رضا» می نامند ولی از جانب ایشان رنج ها وسختی ها به شما می رسد.

حدیثی هم از امام جواد(ع) در «عیون اخبار الرضا» هست که درجواب سوالی که می گوید چرا پدر شما را رضا نامیده اند، فرموده اند: «زیرا مرضی (= مورد رضایت) خدا در آسمان ومرضی رسول خدا وائمه او درزمین بود». آن شخصی به سوالش اصرار می کند. می پرسد مگر باقی پدران شما مرضی خدا ورسول نبودند؟ امام جواب می دهند: «چرا، اما فقط پدرم بود که مرضی موافقان ومخالفان قرار گرفت.» بعدها مضمون این حدیث بیشتر مورد توجه قرار گرفت ومثلاً مولف تاریخ «حبیب السیر» (نوشته شده حدود 930ق) درتوضیح لقب آن حضرت آورده است: « امام علی نام عالی نسب /پناه عجم، مقتدای عرب / ازوبود راضی جهان آفرین / از آن رو رضا گشت او را لقب».
سلطان
اسم ولقب سلطان تا قرن دوم هجری اصلاً کاربرد نداشته است ودر زمان هارون الرشید، برای اولین بار به وزیر معروفش – جعفر برمکی سلطان لقب داده شد. این واژه ابتدا به معنای پادشاه نبود وبه معنای شخصی بود که تسلط برامور دارد(مثل سایرصفت هایی که بر وزن فعلان ساخته می شود . مثلاً «قرآن » یعنی خواندنی.) اولین سلطان هم جعفر وزیر بود که در دوره ای کنار خلیفه، سلطان هم وجود داشت.بعد از سرکوبی برامکه اما تا مدت ها دیگر سلطانی وجود نداشت تا درزمان ولایتعهدی امام هشتم(ع) این لقب را دوباره به ایشان دادند.

در دوره های بعدی هم این لقب برای ایشان باقی ماند وبه معنای غیر از پادشاه استفاده شد .مثلاً در «تاریخ نیشابور» (تالیف 400 ق) از آن حضرت با عنوان «حضرت سلطان» یاد شده . حافظ (متوفای 792ق) سروده: «قبرامام هشتم وسلطان دین، رضا از جان ببوس وبر در آن بارگاه باش.» وگونزالس کلاویخو، سفیر اسپانیا که در قبل از عهد صفوی به ایران آمد (806ق) درسفرنامه اش آورده است :«رسیدیم به شهر مشهد یعنی محل شهادت امام رضا (ع) که به نام سلطان خراسان مشهور است…»

کنیه امام رضا

ضامن آهو

بعد از «رضا» مشهورترین لقب امام هشتم همین «ضامن آهو» است وجالب اینکه درهیچ کدام از منابع کهن تاریخی ، داستان پناه آوردن آهو به امام رضا(ع) نیامده است.قدیمی ترین منبعی که چنین لقبی آورده ، این شهر آشوب (متوفای 588ق) در«مناقب آل ابی طالب» است که د ر وصف آن حضرت – جایی که درجریان ذکر وقایع سفر امام (ع) به ایران به نیشابور می رسد- یک بیت شعر از شاعری به نام «ابن حماد» نقل می کند که به این شکل :«الذی لاذت به الظبیه والقوم جلوس / من ابوه المرتضی یزکو ویعلو و یروس» یعنی اوکسی است که آهوی ماده به او پناه آورد؛ درحالی که گروهی نشسته بودند. او کسی است که پدرش علی مرتضی(ع) است وهمواره درحال تزکیه وتعالی وبالا رفتن است. این درحالی است که روایت پناه آوردن آهوی ماده، دوقرن قبل از این کتاب برای پیامبر (ص) روایت شده است.

طبرانی (متوفای 360ق) در «المعجم الکبیر» وامام بیهقی (متوفای 430ق) در«دلایل النبوه» نقل کرده اند که روزی پیامبر از کنار شکارچیانی می گذشت که آهویی شکار کرده بودند. آن آهو با حضرت سخن گفت. پیامبر به شکارچی ها فرمود که آهو را رها کنند تا برود به بچه هایش شیر بدهد. وبرگردد. شکارچی ها پرسیدند: «درقبال چه چیزی آن را آزاد کنیم؟» حضرت فرمودند: من ضامنم» . رسول خدا(ص) نشست تا آهو رفت و برگشت. شکارچی ها هم آهو را به حضرت بخشیدند وآن حضرت، آهو را آزاد فرمودند.

درعوض، شیخ صدوق (متوفای 381ق) درکتاب «عیون الاخبار الرضا» داستانی را نقل می کند از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی (متوفای 350ق) . ابومنصور طوسی ، کسی است که به دستورش داستان های «شاهنامه» جمع شده بود وابتدا دقیقی وبعد فردوسی آن را به نظم کشیدند.

ابومنصور طوسی تعریف می کند که در جوانی اش یک بار برای شکار رفته بوده. آهویی گیرش می آید.او را دنبال می کند. آهو می رود ومی رود تا به مزار حضرت رضا(ع) می رسد، به محض وارد شدن آهو به داخل ساختمان مزار، سگ ابومنصور دست از تعقیب او بر می دارد. خود ابومنصور که سنی مذهب بوده، داخل مزار هم می رود. اما به جز پشکل آهو چیزی پیدا نمی کند. ابومنصور می گوید از آن زمان معتقد به مزار امام رضا(ع) شده است ومدام به زیارت آن حضرت می رود.

به نظر می رسد داستان ضامن آهو شدن امام رضا(ع) ، از ادغام این دو داستان با هم آمده باشد.

عالم آل محمد
ائمه معصومین ما (ع) همگی از علمای عصرخود بوده اند و قبل از امام رضا (ع) به امام باقر(ع) هم این لقب را داده بودند. با این حال شهرت امام رضا(ع) به برتری علمی برهمعصرانش از آنجا آمده است که مامون که خودش هم از دانشمندان بود. و«اعلم بنی عباس» به حساب می آمد دردوره ولایتعهدی، مناظرات متعددی را بین امام رضا (ع) و علمای دیگر مذاهب ترتیب می داد.

انگیزه مامون از این کار را بعضی مثل طبری (درتاریخ طبری) علاقه او به علم ودانش ذکر کرده اند وحاکم نیشابوری (درتاریخ نیشابور) می گوید که این کار را می کرد تا نقاط ضعف احتمالی امام رضا (ع) را برملا کند وبه جایگاه ایشان توهین کند.به هر حال، هدف هرچه که بود نتیجه مناظرات اذعان همه به علم ودانش سرشار امام (ع) ودادن لقب «عالم آل محمد» به آن حضرت بود. برای آنکه به صحت این حرف پی ببرید، می توانید موضوع یکی از جلسات این مناظرات را در دو منبع سنی («عقدالفرید» نوشته ابن عبد ربه اندلسی، متوفای 328ق) و شیعه («عیون اخبار الرضا»، نوشته ابن بابویه یا شیخ صدوق، متوفای 381ق) بخوانید که دقیقاً عین همان را نقل کرده اند.

غریب یا غریب الغربا
ممکن است تصور شود لقب «غریب» برای امام هشتم (ع) به خاطر دوری آن حضرت از شهر پیامیر(ص) یعنی مدینه بوده است اما از بین امامان ما ، فقط دوامام بوده اند که به طور کامل درمدینه زندگی کرده اند (امام باقر(ع) و امام صادق(ع) . سه امام اول دوره ای را در کوفه بوده اند وامام سوم پس از ترک مدینه به اجبار وحرکت به سمت مکه، عاقبت در سرزمین عراق به شهادت رسید.امام چهارم که به اسارت تا دمشق هم رفتند واز امام کاظم(ع) به بعد هم همه ائمه در بغداد وتحت نظر خلفای عباسی بودند (جز امام رضا(ع) که درمرو تحت نظر بودند) با این حساب، این لقب نباید تنها به این دلیل باشد.

به نظر می رسد که این لقب را خود امام و نزدیکان آن حضرت شایع کرده اند تا مانع از موفقیت اقدام سیاسی مامون که می خواست از ولایتعهدی امام رضا (ع) سوء استفاده بکند، بشوند.

همچنان که امام رضا (ع) در وقت حرکت به سوی ایران، از اهل بیتشان خواستند تا گریه و نوحه بکنند، یا وقتی که دعبل خزاعی درمرو خدمت ایشان رسید وشعری را که در رثای شهادت امامان قبلی برای آن حضرت خواند، حضرت به شعر او دوبیت اضافه کردند: «وقبر بطوس یالها من مصیبت / الحت علی الاحشا بالزفرات / الی الحشر حتی یبعث الله قائما/ یفرج عنا الغم والکربات» یعنی «وقبری در طوس است که مصیبتش غم را تا روز قیامت در دل ها می افروزد تا اینکه خداوند قائمی را برانگیزد واندوه را از دل ما برطرف کند.» دعبل پرسیده بود: « یابن رسول الله! من چنین قبری را نمی شناسم.» وحضرت جواب داده بود: « آن قبر من است.» دعبل هم قصیده اش را با دوبیت امام، این طرف و آن طرف برای شیعیان می خواند.

کنیه امام رضا

مرتضی
این لقب به معنای مورد رضایت و پسندیده ، لقبی است که شیعیان دربرابر لقب «رضا» که مامون به آن حضرت داده بود برای ایشان به کار بردند، ، لفب مرتضی البته ازالقاب مشترک بین آن حضرت با سایر ائمه (ع) است واگر هم درمتنی، مرتضای خالی دیدید، قاعدتاً منظور امام اول(ع) است؛ اما در صلوات خاصه امام رضا هم این لقب بلافاصله بعد از لقب رضا آمده است:«اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی»

منبع: کنیه امام رضا

کنیه امام رضا

مقدمه:

امام علی بن موسی الرضا(ع)هشتمین امام شیعیان ازنسل پاک رسول خداوهشتمین جانشین پیامبرمکرم اسلام می باشند.

ایشان درسن 35 سالگی عهده دار مسئولیت امامت ورهبری شیعیان گردیدند وحیات ایشان هم زمان بودباخلافت خلفای عباسی که سختی ها ورنج بسیاری رابرامام رواداشتندوسرانجام مامون عباسی ایشان رادرسن 35 سالگی به شهادت رساند.

نام، لقب وکنیه امام:

نام مبارک ایشان علی وکنیه آن حضرت ابوالحسن ومشهورترین لقب ایشان”رضا” به معنای “خشنودی”می باشد.امام محمد تقی (ع)امام نهم وفرزندانشان سبب نامیده شدن ان حضرت به این لقب را اینگونه نقل می فرمایند:”خداوند اورا رضالقب نهاد زیراخداونددرآسمان ورسول خداوائمه اطهاردرزمین ازاوخشنودبوده اندوایشان رابرای امامت پسندیده اند وهمینطور(به خاطرخلق نیکوی امام )هم دوستان ونزدیکان وهم دشمنان ازایشان راضی وخشنودبودند.”

یکی ازالقاب مشهورحضرت “عالم آل محمد”است.این لقب نشانگرظهورعلم ودانش ایشان می باشد.درجلسات مناظره بسیاری که امام بادانشمندان بزرگ این عصرخویش،به ویژه علمای ادیان مختلف انجام دادودرهمه آن هاباسربلندی تمام بیرون آمد.
تولد امام:

حضرت رضا)ع)دریازدهم ذی القعده الحرام سال148هجری درمدینه منوره دیده به جهان گشودند.ازقول مادرایشان نقل شده است که:هنگامی که حامله شدم به هیچ وجه سنگینی حمل رادرخودحس نمی کردم ووقتی به خواب می رفتم،صدای تسبیح وتمجیدوذکر”لااله الاالله”را ازشکم خودمی شنیدم،هنگامی که وضع حمل انجام شد،نوزاددودستش رابه زمین نهادوسرش رابه سوی آسمان بلندکردوزبانش راتکان می داد گویی چیزی می گفت.
پدرومادرامام:

پدربزرگوارایشان امام موسی کاظم(ع) پیشوای هفتم شیعیان بودند که درسال183 ه.ق

به دست هارون عباسی به شهادت رسیدندومادرگرامیشان”نجمه”نام داشت.

زندگی نامه امام رضا ع

امامت امام رضا (ع):

امامت ووصیت حضرت بارها توسط پدربزرگوارواجدادایشان ورسول اکرم اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم(ع) بارها درحضور مردم ایشان رابه عنوان وصی وامام بعدازخویش معرفی کرده بودند . یکی ازیاران امام موسی کاظم(ع) می گوید:ماشصت نفربودیم که موسی بن جعفر به جمع ماواردشد ودست فرزندش علی دردست اوبود. فرمود:”آیا می دانید کیستم؟” گفتم :”توآقا وبزرگ ماهستی.” فرمود:”نام ولقب مرابگویید.”گفتم:شماموسی بن جعفربن محمدهستید. فرمود:”این که بامن است کیست؟” گفتم:علی بن موسی جعفر.فرمود:”پس شهادت دهید اودرزندگانی من وکیل من است وبعدازمرگ من وصی من می باشد.”
اوضاع سیاسی:

مدت امامت ایشان 20 سال بود که می توان آن رابه سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

1) ده سال اول امامت آن حضرت همزمان بود با حکومت داری هارون.

2) پنج سال اول امامت آن حضرت که مصادف باخلافت امین بود.

3) پنج سال آخرامامت آن بزرگوارکه مصادف باخلافت مامون وتسلط اوبرقلمرواسلامی آن روز بود.

مدتی از روزگار زندگانی امام رضا(ع) هم زمان باخلافت هارون الرشید بود. دراین زمان مصیبت دردناک شهادت پدربزرگوارشان ودیگر مصیبت های دردناک برای علویان اتفاق افتاد . دراین زمان هارون برای قتل حضرت بسیارتلاش کردولی موفق نشد بعدازوفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. این دوره را می توان در زندگی امام در دوران آرامش بنامیم.اما سرانجام مامون عباسی توانست برادرخود راشکست داده واو رابه قتل برساند.پس از مدتی اوتصمیم گرفت تاخلافت را به امام پیشنهاد دهد وخد از خلافت به نفع امام کناره گیری کند،زیرا مامون می خواست شخص امام رازیر نظر داشته باشد وهم چنین ازقیام های متعدد شیعیان جلوگیری کند و او قصد داشت پس از سرکوب آشوب ولیعهدی را از امام پس بگیردودوباره خود برسرتخت پادشاهی بنشیند.او فکرمی کرد با این کار نیزمی تواندطرفداران زیادی رابدست آورد.
حدیث سلسله الذهب:

درطول سفرامام به مرو،هرکجامی ایستادند برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می شد.ازجمله هنگامی که امام درمسیرحرکت خود واردنیشابورشدند ودرحالی که محملی قرار داشتند ازوسط شهرنیشابورعبورمی کردند.مردم زیادی که خبرورود امام به نیشابور راشنیده بودند،همگی به استقبال حضرت آمدند.دراین هنگام چندتن ازعلما به همراه گروه بی شماری ازطالبان علم واهل حدیث ودرایت به امام گفتند:”ای امام بزرگ وای فرزندامامان بزرگوار،تورابه حق پدران پاک واجداد بزرگوارت سوگند می دهیم که حدیثی ازپدران وجدبزرگوارتان ،پیامبرخدابرای مابیان فرمایی تایادگاری نزدماباشد.”امام دستورتوقف مرکب رادادندپس همگان دورهم جمع شدند وبه شنیدن حدیث پرداختند.حضرت ازقول پیامبر،جبرئیل وحضرت حق فرمودند:کلمه “لااله الاالله”حصارمن است پس هرکس آن رابگویدداخل حصارمن شده وکسی که داخل حصارمن گردد ایمن ازعذاب من خواهد بود.سپس امام فرمودند:”امااین شروطی دارد ومن ،خود،ازجمله آن شروط هستم.”

این حدیث بیانگراین است ازشروط اقراربه کلمه لااله الاالله.اقراربه امامت آن حضرت واطاغت وپذیرش گفتارورفتارامام می باشد که ازجانب خداوند تعالی تعیین شده است. درحقیقت امام شرط رهایی ازعذاب الهی راتوحیدوشرط توحیدراقبول ولایت وامامت می دانند.
ولایت عهدی:

هنگامی که حضرت وارد مروشدند،مامون ازایشان استقبال شایسته ای کردودرمجلسی که همه ارکان دولت حضورداشتند صحبت کردوگفت:تصمیم گرفته ام که خودرا از خلافت خلع کنم وآن رابه علی بن موسی الرضا واگذارکنم . امام فرمودند:”هرگز قبول نخواهم کرد.” وقتی مامون مایوس شد گفت:پس ولایت عهدی راقبول کن تابعدازمن شماخلیفه باشید. این اصراروانکارامام دوماه بیشترطول نکشیدتاآن جا که مخفیانه ودر مجلس خصوصی مامون حضرت راتهدید به مرگ کرد. امام هم به اجبارپیشنهادمامون راپذیرفت و ولی عهداوشد.
جنبه علمی امام:

امام وارث علم امامت بوده که ازجدش رسول خدا بمیراث مانده بود،اوچشمه جوشانی بودتشنگان معرفت ودانش را سیراب می کرد وگمشدگان سرزمین جهل ونادانی را راهنمایی می کرد.

مامون که شورواشتیاق مردم نسبت به امام واعتبار بی همتای امام رادرمیان ایشان می دید می خواست اعتبارایشان راخدشه دارکندوکارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد.از جمله آنها تشکیل جلسات مناظره ای بین امام ودانشمندان علوم مختلف ازسراسر دنیا بود،تا آن ها با امام به بحث بپردازند ، شاید بتوانند امام را ازنظرعلمی شکست دهند.درآن مجلس حضرت باهریک ازدانشمندان به زبان خود و با دلایل علمی کتاب وقرآن جواب سوالات آنان رامی داد وقانعشان می کرد.دراین بین عده ای درهمان لحظه به وی واسلام روی آوردند.

می توان نتیجه گرفت که آن حضرت معدن کلمات پروردگار،صندوق انوارالهی وعلم خداوند متعال است .همین مباحثات حضرت رضا(ع) بافرقه های مختلف درمجلس مامون ،مقام علمی آن حضرت را آشکار می کرد،چنانچه بارها مامون می گفت:”هیچ کس را در روی زمین داناترازحضرت رضا(ع) نمی دانم.
اخلاق ومنش امام:

خصوصیات اخلاقی وزهد وتقوای آن حضرت به گونه ای بود که حتی دشمنان خویش رانیزشیفته ومجذوب خودکرده بود. بامردم درنهایت ادب تواضع ومهربانی رفتار می کرد وهیچ گاه خود را از مردم جدانمی نمود.

یکی ازیاران امام می گوید:”هیچ گاه ندیدم که امام رضا(ع) درسخن برکسی جفاورزد ونیزندیدم که سخن کسی را پیش ازتمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی کرد در حضوردیگری پایش را دراز نمی فرمود. هرگز ندیدم به کسی ازخدمتکارانش بدگویی کند. خنده قهقهه نبود بلکه تبسم می فرمود . چون سفره غذا به میان می آمد،همه افراد خانه حتی دربان ومهتر را نیزبرسرسفره خویش می نشاند وآنان همراه با امام غذا می خوردند. شبها کم می خوابیدند وبسیاری ازشبها را به عبادت می گذراندند. بسیار روزه می گرفت وروزه سه روز در ماه راترک نمی کردند. کارخیر وانفاق پنهان بسیار داشتند. بیشتردرشبهای تاریک ،مخفیانه به فقرا کمک می کردند. یکی دیگر ازیاران ایشان می گوید:فرش آن حضرت درتابستان حصیرودر زمستان پلاسی بود . لباس اودر خانه درشت وخشن بود، اما هنگامی که درمجالس عمومی شرکت می کرد خود رامی آراست. شبی امام میهمان داشت، درمیان صحبت چراغ ایرادی پیداکرد، میهمان امام دست پیش آورد تاچراغ را درست کند اما امام نگذاشت وخود این کار را انجام دادوفرمود:ما گروهی هستیم که میهمان خود رابه کار نمی گیریم.
شهادت امام:

مامون برای مسموم نمودن امام(ع)دقیقترین راه را انتخاب کرد که هیچگونه ای باقی نگذارد وی در یکی از منازل بین راه خوشه انگوری انتخاب کرد و سوزن هایی را در ته دانه های آن قرار داد وپس از چند روز سوزن ها را برداشت و خوشه انگور را که هیچ گونه تغییری در ظاهر آن دیده نمی شد به حضرت تعارف کرد و اصرار نمود، تا حضرت چند دانه ای از آن خوردند و مسموم گردیدند.

زندگی نامه امام رضا ع

تدفین امام:

به قدرت واراده الهی امام جواد(ع) فرزند ایشان وامام بعدازآن حضرت به دورازچشم دشمنان بدن مطهرایشان راغسل داده وبرآن نمازگذارده وپیکرپاک ایشان بامشایعت بسیاری ازشیعیان ودوستداران آن حضرت درشهرمشهد دفن گردید وقرن هاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت ومباهانت ایرانیان است.

منبع : زندگی نامه امام رضا ع

زندگی نامه امام رضا ع